حساس می کنم دیگر دارم عادت می کنم که تورا دوست داشته باشم.
ببخش اما، دست خودم نیست. تقصیر توست که انقدر نیامدی تا، آن شوق و اشتیاق همیشگی ام را از دست دادم.
دارم عادت می کنم به این جای خالی. به اینکه کل تابستانم را بنشینم گوشه ی اتاقم و برای زمستانت رویا ببافم.
خیالت راحت.
کلافم را سرانداختم، دارم برای هردویمان رویاهای قشنگ می بافم. کل تابستانم را سرگرمم.
دوستت دارم اما، ببخش. عادت و عشق کلی با هم تفاوت دارند و من، قول می دهم عادت کنم که عاشقت هم باشم.
من عادت کردم منتظرت باشم. اینکه تو کنارم باشی، همه چیز را بهم میزند پس، از تو می خواهم که زودتر بروی.
من عادت کردم که دوستت داشته باشم و تو، فرسنگها از من دورباشی.
من دست از عادتم برنمی دارم و تو هم قول بده، زودتر از اینجا بروی تا، دوباره همه چیز بشود مثل سابق.
تو دور باشی و من، طبق عادت قدیمیم، دوستت داشته باشم.
منبع از سایت www.radiohaft.com